عمری بجز بیهوده بودن سر نکردیم...
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم...
عمری بجز بیهوده بودن سر نکردیم...
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم...
این روزها که میگذرد هر روز
احساس میکنم که کسی در باد
فریاد می زند
احساس میکنم که مرا..از عمق جاده های مه آلود
یک آشنای دور صدا می زند.....
اولین قلم حرف حرف درد دلم را نوشته است
دست سرنوشت خون درد را با گلم سرشته است
حرف های ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه باخبر شوی لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی ای دریغ و حسرت همیشگی... ناگهان چقدر زود دیر می شود....
به محض اینکه احساس کردین غرورتون بازیچه کسی شده، کوله بار آرزوهاتونو بردارین و بزنین به راه زندگی!
داغ زانو زدنتون رو به دل هر کی که با غرورتون بازی می کنه بزارین!
علت سقوط ناگهانی منو از چشم هات فقط باید تو جعبه سیاه دلت جستجو کرد…
این روزا باید دشمناتو فراموش کنی ! تنها کسی که می تونه تو رو به خاک سیاه بشونه یک دوست کاملاً مورد اعتماده...
خسته از تمام جهان
به خـــــــانه برمی گردی
در را که باز می کنی
چراغ را که خودت روشن می کنی
یعنی تـنـهــــــــــایی…
اعتماد های رفته
مرام های مرده
ارزش های زنده به گور شده
رفاقت های نصفه نیمه ...
بر کدامین
مزار فاتحه بخوانم
سَـــرسَـــری رد شـــو ،
و ..
زنـــــدگـــــی کـن !
دقّــــت ،
دق اَت مــــی دهـــــد !
تعداد صفحات : 7